داستان بازی ویچر 2

داستان بازی The Witcher 2 Assassins of Kings

داستان بازی ویچر 2 قاتلین پادشاهان

ویچر 2 یکی از برترین بازی‌های تاریخ گیم ئه. برای من که بهترین یا در بدترین وضع جزو سه تای اوله. گیم‌پلی چالشی و جذاب، طراحی هنری زیبا، موسیقی متن فوق‌العاده همه و همه از ویچر 2 یک بازی عالی ساخته، اما مهم‌ترین نقطه قوت بازی ویچر 2 داستان غیرخطی بی‌نهایت پشم‌ریزون اونه که به امید خدا قراره براتون تعریف کنیم.

میزان شاخ بودن داستان بازی ویچر 2

داستان بازی ویچر 2 خیلی پیچیده است. اساطیری، ماجراجویی، کارآگاهی، سیاسی، پهلوانی، کمدی، رمانس، جنگی، Thriller خلاصه هر چی ژانر سینمایی که تو ذهنتون هست، ویچر 2 در برمی‌گیره. این ترکیب ژانرها نه تنها سمی نیست، بلکه خیلی شاخ و پشم ریزون ئه. همه چیز تو داستان ویچر 2 سر جای خودش قرار داره. می‌تونم با جرئت بگم ویچر 2 بهترین داستان رو تو دنیای بازی‌های رایانه‌ای ارائه کرده. حداقل برای من که اینطور بوده. 

بعد ویچر 2 یه بازی نقش‌آفرینی واقعی ئه. تک تک تصمیمات شما تو روند بازی تاثیر داره و همیجوری انتخاب دیالوگ الکی نیست. یک تصمیم شما می‌تونه کل مراحل بعدی بازی و سرنوشت گرالت رو تغییر بده. 

داستان بسیار خفن بازی ویچر 2، با انتخاب‌های چالشی موجود حتی حساس‌تر و تاثیرگذار‌تر هم می‌شه و ما هم سعی می‌کنیم تو تعریف داستان، انتخاب‌های مهم و عواقبشون رو در نظر بگیریم.

داستان ویچر 2 رو بخونیم یا خودشو بازی کنیم؟

می‌دونم خیلی‌ها ویچر 3 رو بازی کردن. امسال هم که نسخه‌ی نسل نهمیش منتشر می‌شه بازم گیمرها سراغ ویچر 3 میان. منتهی این وسط خیلی‌ها ویچر 2 رو از کف دادن و مستقیم رفتن سراغ ویچر 3.

به نظر من ویچر 2 هنوز هم پتانسیل بازی کردن رو داره. ما قبلا این جا شاخ بودن ویچر 2 رو بررسی کردیم و توصیه می‌کنیم برید سراغ خود بازی، ولی اگه حال ندارید خود گیم رو بزنید، خوندن داستان فوق‌العاده پشم‌ریزون بازی، به شدت به همه‌ی گیمرها و طرفدران رمان‌های اساطیری توصیه می‌شه.

حتی اگه ویچر 2 رو هم بازی کرده باشید بازهم خوندن داستانش خالی از لطف نیست. چون ما همه‌ی مسیرها و انتخاب‌های اصلی رو در نظر گرفتیم و می‌دونیم خیلی ها فقط یکی از دو مسیر Roche یا Iorveth رو رفتن و از مسیر دیگه اطلاع چندانی ندارن و خوندن داستان ویچر 2 می‌تونه برای حتی برای خود ویچر 2 باز ها هم تازگی داشته باشه.

در کل با یکی از برترین داستان‌های تاریخ گیم طرف هستید و امیدواریم بتونیم داستان زیبای ویچر 2 رو بایتون به خوبی تعریف کنیم.

داستان بازی ویچر 2 به روایت پشم‌ریزون

قبل از این که خود داستان ویچر 2 رو شروع کنیم، شما رو دعوت می‌کنیم به خوندن داستان بازی ویچر 1 که اونم خیلی شاخه. کل داستان ویچر 1 تو لینک زیر قرار دادیم. بد نیست نگاهی بهش بندازید.

آنچه در ویچر یک گذشت

ویچر دو چون خیلی داستان شاخی داره، ما تصمیم گرفتیم تا داستانش رو به صورت متن ادبی روایت کنیم. ایشالا که خوب دربیاد. ضمن این که برای این که با حس و حال بازی آشنا بشید، می‌تونید به این ترک از موسیقی متن بازی The Witcher 2 گوش فرا بدید.

سرآغاز داستان

به نام خداوند شعر و سخن. نخستین سخن در همه انجمن.

فصل اول: قاتلین پادشاهان

گرالت فرار می‌کرد. اما از که؟ از کجا؟ هیچ نمی‌دانست. نه علت فرار به خاطر می‎‌آورد و نه گریزی از دست تعقیب‌کنندگان برایش میسر بود. هر چه می‌دوید بی‌فایده بود. گزمه‌ها هر لحظه به او نزدیک‌تر می‌شدند. گرالت فرار بیش از این را بیهوده دید و قرار را بر آن ترجیح داد. به یکباره خود را در چنگال گزمه‌های پرتعداد دید و با ضربه‌ای سیه شد جهان پیش آن نامدار. 

زندان

گرالت بالاخره چشم گشود. در حالی که با غل و زنجیر به دیوار دوخته شده بود. بوی تعفن به مشامش می‌رسید. گرالت این فضا را می‌شناخت. اون در زندان تمریا بود. پیشتر نیز طعم در بند تمریایی‌ها بودن را چشیده بود اما نه آویخته بر دیوار در بندی انفرادی. صدای صحبت دژخیمان را می‌شنید که او را قاتل پادشاه می‌نامیدند و از اعدام وی سخن می‌گفتند. گرالت لب به دهان گشود و از دژخیمان خواست تا به حرف‌هایش گوش دهند اما کسی پاسخگو نبود. قتل فرمانروای یک سرزمین جرمی نیست که از آن گریزی باشد. 

ورود ورنان روچ

دگربار که گرالت چشم باز کرد، به جای سربازان دون‌پایه، سرداری آبی‌پوش با کلاهی نامتعارف را دید که به سراغش می‌آمد. سردار گرالت را از بند دیوار جدا کرد و به اتاقی جهت استنطاق فرستاد. 

چهره سردار منطقی‌تر از سربازان به نظر می‌آمد. پس از این که هر دو پشت میز نشستند، سردار خود را معرفی کرد؛ ورنان روچ، رئیس جاسوسخانه تمریا، ورنان به نشانه دست دادن، دستش را به سمت گرالت دراز کرد اما گرالت که دستانش بسته بود، گفت اگر دستانم بسته نبود، با شما دست می‌دادم. روچ به وس که یکی از افراد مورد اعتمادش بود دستور داد تا دست گرالت را باز نمایند.

داستان بازی ویچر 2 بازجویی ورنان روچ

استنطاق

بازجویی به طور رسمی آغاز شد. نخست ورنان از صبح واقعه پرسید. گرالت پاسخ داد که صبحدم در کنار تریس مریگولد، ساحره دربار تمریا، گل در بر و می در کف و معشوق به کام بود تا آن که پیکی از جانب پادشاه فالتست آمد. فالتست برای چندمین بار، برای رفع مشکلات کشوری و در عین حال خانوادگی خود دست به دامن گرالت شده بود.

این بار نیز یک رسوایی اخلاقی دیگر گریبان‌گیر پادشاه شده بود. آریان لا واله که دریافته بود خواهر و برادر خود، در اصل فرزندان نامشروع فالتست هستند، برای نام و ننگ علیه فالتست شورش کرده بود. پادشاه فالتست نیز به مقابله‌ی این شورش و جهت بازپسگیری فرزندان، شخصا در کنار سربازان، به قلعه لا واله ها آمده بود. 

فالتست از گرالت خواست تا با استفاده از تجربه‌ی خویش این قائله را با کمترین خونریزی به اتمام رساند. کما این که گرالت یک بار جان خود فالتست و دوبار جان آدا دختر دیگر فالتست را نجات داده بود، رفع این قائله نیز تنها از عهده گرالت، گرگ سپید داستان بر می‌آمد. یک زندگی آرام و بدون دغدغه در کنار تریس، همراه با دارایی مکفی، پاداش مورد انتظار گرالت از پادشاه بود.

داستان بازی ویچر 2 پادشاه فالتست

گرالت، مخفیانه خود را به آریان رساند. وی با دو انتخاب روبرو می‌شود. اولی مذاکره با آریان جهت تسلیم شدن که در این حالت گرالت با هنر سخنوری و یا شاید با جادوی اگزی، باید بتواند رای آریان رو بزند و قائله را ختم به خیر نماید. انتخاب دوم نیز مبارزه با آریان و کشتن وی و اتمام قائله از این طریق است. 

به هر طریق ممکن گرالت این مسئله را نیز حل می‌نماید و دروازه قلعه را باز می‌کند. پادشاه فالتست در کنار گرالت، تریس و ورنان آماده‌ی ورود به قلعه جهت دیدار فرزندان می‌شود که یک اتفاق غیر منتظره جلوی این امر را می‌گیرد...

اژدها وارد می‌شود

ورنان در این جای ماجرا همراه گرالت بود و وقایق را به عینه دیده بود، لیکن می‌خواست روایت ماوقع را از زبان گرگ سپید بشنود. گرالت به خاطر آورد که قائله تقریبا تمام شده بود و افراد آریان نیز در حال تسلیم شدن بودند، اما حمله‌ی ناگهانی یک اژدها، موجودی باستانی از دل افسانه‌ها، ورق را برگرداند.

داستان بازی ویچر 2 اژدها

پادشاه و پهلوانان مستاصل شده بودند و نمی‌دانستند چه باید کنند. حتی گرالت به عنوان متخصص کشتن هیولاها تنها راه مقابله با اژدها را فرار از آن می‌دید. شعله‌ی آتش اژدها، فالتست و گرالت را از دیگران جدا کرد و به سمت دیگری برد. در مسیر فرار از اژدها، گرالت دگر بار جان فالتست را نجات داد و پس از آن اژدها به شکل مرموزی از مهلکه خارج شد. 

حال فالتست در کنار سربازان و با کمک گرالت به بخش‌های باقیمانده‌ی قلعه حرکت کردند تا فرزندان فالتست را آزاد کنند. با توجه به تسلیم شدن / کشته شدن فرمانده دشمن، پیروزی دشوار نبود. هرچند حضور اِلف‌های موسوم به اسکویاتل در آب‌های کنار قلعه، خاطر گرالت را مشوش می‌کرد. 

فاجعه‌ی صومعه

علی ای حال با درایت و مهارت گرالت، نیروهای باقیمانده از دشمن یا از میدان گریختند یا تسلیم می‌شدند، یا به دیار باقی می‌شتافتند. گرالت صومعه را نیز به عنوان آخرین سنگر باقیمانده دشمن فتح کرد. حال فالتست فرزندان خود را از راهب نابینای داخل صومعه تحویل گرفت و در آغوش کشید. فرزندانی که آینده‌ی تمریا به آن‌ها وابسته است. 

گرالت توانسته بود سرزمین تمریا را از یک رویداد شوم، مصون نگه دارد و خاطرش تا حودی آسوده گشته بود. به همین دلیل تنها یک لحظه از پادشاه غافل شد. شاید گرالت به کابوس‌هایی که از شکار وحشیانه می‌دید فکر می‌کرد، شاید به وعده پادشاه مبنی بر یک زندگانی بی‌دردسر در تمریا، شاید هم...

به هر حال در همین لحظه راهب نابینا، چشمبند از چشم خود بر کشید، از میان ردای خود خنجری برون آورد و به سمت پادشاه یورش برد. گرالت شاید تنها یک ثانیه درنگ کرد، اما همین یک ثانیه برای مرد راهب نما کافی بود تا گلوی فالتست را از دم تیغ خنجر خود بگذراند تا خورشید عمر پادشاه تمریا، طلوعی زودهنگام داشته باشد.

داستان بازی ویچر دو قتل پادشاه فالتست

گرالت به دنبال قاتل پادشاه دوید اما قاتل از پنجره‎‌ی صومعه به بیرون پرید، سوار قایق اسکویاتل شد و از مهلکه گریخت. گرالت در آخرین لحظه صورت قاتل را دید، اما چیزی به خاطر نیاورد. تنها موضوعی که توجه گرالت را به خود جلب کرد چشمان زرین قاتل بود. آری، قاتل نیز همانند گرالت، یک ویچر بود.

آش نخورده و دهان سوخته

هنگامی که نیروهای تمریایی رسیدند دیگر خبری از قاتل نبود. آن‌ها تنها گرالت را در کنار گلوی بریده‌ی فالتست دیدند. از همین رو گرالت را قاتل پنداشتند. گرالت نیز به مانند قاتل، از پنجره به بیرون گریخت اما از آن جا که کمک اسکویاتل رو در کنار خود نمی‌دید، گریز برایش سخت شد، تا آن جا که دیگر فرار را بیهوده دید و تسلیم سربازان تعقیب کننده‌اش شد. 

پس از این وقایع، گرگ سپید به زندان افتاد و داستان رسید به همان جا که وی در حال بازجویی شدن توسط ورنان روچ بود.

تضمین ورنان

ورنان روچ داستان گرالت را باور کرد. همه جای داستان درست به نظر می‌آمد. تنها نقطه‌ی تاریک داستان زنده بودن گرالت بود! ورنان روچ پرونده‌ای مبنی بر قتل گرالت و جادوگری به نام ینفر در یک آشوب در کشور ریویا در دست داشت.

طبق گزارش، در آشوبی بر علیه غیرانسان‌های ریویا، گرالت به حمایت از مظلومان تیغ از نیام برکشیده بود. در شلوغی آشوب از پشت تیغی بر بدن گرالت فرو رفته بود که علی‌الظاهر جان از کالبدش رهانیده بود. ینفر نیز در تلاش برای احیای گرالت خود جان داده بود. اندکی پس از وقوع فاجعه، دختری جوان با گیسوان خاکستری، بدن‌های دو تن را به مکان نامعلومی می‌برد.

 هیچ دلیل قانع کننده‌ای مبنی بر چگونگی بازگشت دوباره گرالت به حیات در دست نبود. برای همین ورنان سوالی در همین باب از گرالت پرسید، اما گرگ سپید نیز هیچ پاسخی برای این پرسش نداشت و تنها چیزی که به خاطر می‌آورد، لحظه‌ی مرگ خویش بود.

به هر حال ورنان تصمیم به آزادی گرالت گرفت به شرط آن که گرالت در یافتن قاتل پادشاه وی را یاری نماید. اما از آن‌جا که قتل پادشاه، اتهامی نیست که گریزی از آن باشد و حکم قاضی نیز  اعدام گرالت خواهد بود، تنها کاری که برای وی می‌توانست انجام دهد، قرار دادن کلید دستبند، در دستان گرالت بود. زان پس گرالت به سلول خود منتقل شد.

گریز از محبس

گرالت به لطایف الحیل نگهبانان زندان را به داخل سلول کشاند. نگهبانان که از باز بودن دستان گرالت بی‌خبر بودند، در مبارزه تن به تن کاری از پیش نبردند و پس از خوردن چندین ضربت مشت از گرالت، بر زمین افتاده و بیهوش شدند.

حال که گرالت درب سلول را گشوده می‌یافت، عزم گریز کرد. وی دو شیوه فرار پیش روی خود می‌دید، ایجاد حمام خون و بلاویکن‌ای دیگر و فرار مخفیانه و بدون خونریزی. مسلما شیوه‌ی دوم به آرمان‌های وزمیر، استاد ویچرها نزدیک تر است. 

در مسیر گریز، گرالت در چنگال شکنجه‌گران، در صورت زنده ماندن آریان لا واله، وی را می‌بیند و در صورت مرگ آریان، مادرش را. گرالت این انتخاب را دارد که جان هر یک از آن‌ها را نجات دهد که این نیز به آرمان‌های وزمیر نزدیک‌تر است.

به هر حال گرالت با استفاده از مواد منفجره و انفجار یک دیوار سست، از محبس می‌گریزد. در حالی که در پشت دیوارها انتظار سربازان تمریایی منتقم خون پادشاه را می‌کشید، تریس مریگولد را دید که آمده بود تا به فرار وی کمک نماید. 

تریس به دلیل ارتباطش با گرالت، خود نیز از اتهام قتل پادشاه مصون نبود و از آن جا که به گرالت اعتماد داشت و هرگز گرالت را قاتل نمی‌دید، کمک کردن به گرالت در پیدا کردن قاتل واقعی پادشاه را تنها راه حفظ آبرو و حتی جان خود و گرالت می‌یافت.

گرالت با کمک تریس از مهلکه می‌گریزد و این دو نفر سوار قایقی می‌شوند که ورنان روچ برایشان در نظر گرفته بود، درحالی که خود ورنان نیز به همراه سربازان آبی‌پوش خویش، درون قایق انتظارشان را می‌کشید.

داستان بازی ویچر 2

سفر با قایق

مقصد قایق شهر زیبای فلاتسام بود. در جنگل‌های مجاور این شهر، پایگاه اِلف‌های اسکویاتل قرار داشت و اخباری که خبرچین ورنان، از ملاقات مشکوک اسکویاتل با فردی مشابه قاتل به اطلاع ورنان رسانده بود، تنها سرنخی بود که بر علیه قاتل پادشاه وجود داشت. پس از این رو، سفر به بندر فلوتسام در دستور کار گرالت، تریس، ورنان روچ و سربازان آبی‌پوشش قرار گرفت.

سفر طولانی بود. در قایق، گرالت از تریس درباره‌ی ینفر پرسید و تریس داستان روابط پرشور اما پر فراز و نشیب گرالت و ینفر و داستان زندگی سیری، فرزند خوانده‌ی گرالت را برایش تعریف کرد اما تریس نیز چیزی از اتفاقات پس از وقایع ریویا که منجر به مرگ احتمالی و پس از آن زنده‌شدن گرالت و احیانا ینفر می‌شد، نمی‌دانست.

بخش بعدی یکی از زیباترین مراحل سری بازی‌های ویچر است. برای همین ما گیم‌پلی آن را در این ویدیو قرار داده ایم

فصل دوم: در فلوتسامِ محاصره شده توسط اِلف‌ها و هیولاها

در ابتدای این فصل از داستان بازی ویچر 2، گریزی می‌زنیم به چهار ماه قبل از وقایع فصل اول.

ملاقات قاتل با اسکویاتل

پادشاه فالتست، اولین قربانی تاجدار ویچر شاهکش داستان نبود. قبل از تمریا، قاتل سر دِمِوِند، پادشاه سرزمین ایدرین را نیز از تن جدا کرده بود. 

همان طور که می‌دانید، دموند تنها هدف قاتل نبود. او عزم قتل پادشاهان سرزمین‌های شمالی دیگر را داشت. قاتل دموند را در بزمی در عرشه کشتی کشت اما پادشاهان دیگر، مردان رزم بودند نه چون دموند مشغول بزم. از این رو ادامه ماموریت قاتل، بسیار دشوار تر بود. علاوه بر آن قتل دموند تمهیدات امنیتی سایر پادشاهان را نیز دو چندان کرده بود.

از همین رو قاتل، اِلف‌های اسکویاتل را تنها یار خود در این مسیر می‌دید. اِلف‌ها از ظلم و جور انسان‌ها، مخصوصا پادشاهان سرزمین‌های شمالی به تنگ آمده بودند و در راه آزادی، انتقام و بازپسگیری شکوه گذشته‌ی خود، مبارزه‌ی پارتیزانی را تنها چاره کار می‌دیدند و از این رو الف‌ها در جنگل‌ها کمین کرده و مترصد نبرد با انسان‌ها بودند.

نفرت اسکویاتل نسبت به انسان‌ها، عاملی بود که قاتل، الف‌ها را در مسیر قتل پادشاهان سرزمین‌های شمالی، همراه خود می‌دید. از همین رو قاتل سر پادشاه دموند را با خود به محل اختفای اسکویاتل آورد.

اگر چه اِلف‌ها بسیار تیزبین هستند، اما قاتل داستان ما نیز یک ویچر تمام عیار بود. هیچ یک از اِلف‌ها متوجه حضور قاتل در مخفیگاه خود نشده بود. یوروث، فرمانده‌ی تک چشم الف‌ها، هنگامی که وارد اتاق شد، با یک صحنه‌ی غیرمنتظره روبرو شد؛ یک ویچر گولاخ با یک سر تاجدار روی صندلی نشسته بود.

داستان بازی ویچر 2

قاتل، به سرِ بریده اشاره کرد و خطاب به یوروث گفت: "سر تعظیم فرود آر! تو در برابر پادشاهِ ایدرین، دره پونتار و اراضی فلان و بهمان از سرزمین‌های شمالی هستی"

یوروث اگر چه از دیدن این صحنه جا خورد ولی در دل خود خوشحال بود. او سر یکی از دشمنان اصلی خود را سر میز خود می‌دید. وی از قاتل دلیل حضورش را پرسید. قاتل پادشاه، دشمن مشترک را دلیل همکاری خود عنوان کرد و برنامه‌ی خود برای قتل پادشاهان دیگر سرزمین‌های شمالی و نیاز خود به مخفیگاه‌ها، نقشه‌ها و همین طور پشتیبانی چریک‌های اسکویاتل را تشریح داد، در حالی نه طلب مال و منال داشت و نه به دنبال شهرت شاهکشی بود.

یوروث نیز پیشنهاد قاتل را پذیرفت و داستان به این جا رسید که قاتل به کمک اسکویاتل، پادشاه فالتست از تمریا را نیز به قتل رساند و قهرمانان داستان ما چه به خونخواهی پادشاه و چه به قصد اثبات بی‌گناهی خویش، از طریق قایق، به حومه شهر فلوتسام جهت یافتن نشانی از آن‌ها رسیدند. 

ورود پر مخاطره

بندر شهر فلوتسام بسته شده بود. قهرمانان داستان ما مجبور شدند تا قایق خود را به جای اسکله، در سواحل جنگلی فلوتسام پهلو گیرانند. جنگل‌هایی که در اختیار یوروث و اِلف‌هایش بود.

قهرمانان می‌دانستند که اِلف‌ها برای انسان‌ها تله گذاشتند و ورنان روچ به عنوان فرمانده‌ی جاسوسان تمریا دشمن شماره یک یوروث محسوب می‌شد. اما چاره‌ای نبود و تنها راه ورود به شهر همین جنگل اِلف‌ها بود.

گرالت، ورنان و تریس آگاه از تله‌ی احتمالی وارد جنگل شدند. صدای فلوت از دور به گوش می‌رسید. فضای بسیار سنگینی بر جنگل حکم فرما بود. هر چه پیش‌تر می‌رفتند، آوای فلوت رساتر شنیده می‌شد.

پس از برداشتن گامی چند، نوازنده‌ی فلوت رخ نمایید. او همان یوروث بود. یوروث که باورش نمی‌شد دشمن با پای خویش به قربانگاه آمده باشد، در دادن دستور حمله درنگ کرد تا با صحبت از مقصود اصلی سه متجاوز به مرز‌هایش آگاه شود.

داستان بازی ویچر 2

مناظره در محاصره

یوروث صحبت را آغاز کرد و رقیب و دشمن قدیمی خویش را مخطب قرار داد:

- ورنان روچ، فرمانده نیروهای ویژه در چهار سال اخیر، خادم پادشاه تمریا، مسئول برقراری آرامش در دشت ماهاکام، شکارچی الف‌ها، قاتل زنان و کودکان، دارای دو نشان شجاعت در میدان نبرد...

پس از این معرفی طولانی نوبت به معارفه یوروث توسط روچ رسید: 

- یوروث، یک حرامزاده معمولی

- من ماه‌ها منتظر این ملاقات بودم. نقشه‌ها کشیدم و تله‌ها گذاشتم، حال تو با پای خود به جنگل من آمدی؟

- تو به مردی یاری رساندی که پادشاه مرا کشت.

- شاه یا گدا؟ چه تفاوتی دارد؟ یک انسان کمتر...

در حالی که ورنان و یوروث مشغول مشاجره بودند، گرالت از آن جا که یوروث را زنده می‌خواست، به صورت پنهانی از تریس خواست تا وردی جادویی آماده کند و تریس در پاسخ از گرالت، درخواست خریدن زمان کرد تا  ورد آماده شود.

گرالت شروع به صحبت کرد.

- یوروث! تو هم یک الف پیر در کالبد یک الف جوان هستی. مبارزات شما نه برای آزادی است، نه برای حق و حقوق و نه حتی برای انتقام. تو این جا هستی چون یک شخص ثالثی از شما استفاده می‌کند. شخصی که ممکن است تاجی بر سر داشته باشد، چوب جادو حمل کند یا گروهی را هدایت کند. نیلفگارد یک بار از شما سو استفاده کرد، حال شخص دیگری از شما سو استفاده می‌کند. آیا من اشتباه می‌گویم؟

- آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. هیچ کس دیگر از اسکویاتل استفاده نخواهد کرد.

- چه کسی را خطاب می‌کنی؟ من، خودت، یا کماندارانی که در درختان پنهان شده‌اند؟

بدون لختی درنگ، گرالت از تریس خواست تا با جادوی خود یوروث را از مسیر به کناره پرتاب کند. پس از انجام جادو، در همین حال کمانداران الف، تیرهای خود را به سمت قهرمانان رها کردند، دگر بار تریس وردی جادویی مبنی بر ایجاد یک سپر دفاعی از پروانه‌ها خواند. 

داستان بازی ویچر 2

جادو کارگر شد و تیرهای الف‌ها بی‌ثمر گشت، اما تریس پس از اجرای جادوی دوم بر زمین افتاد. گرالت و ورنان آماده‌ی نبرد شدند. گرچه هنوز سپر دفاعی در برابر تیرها پایدار بود، اما با کم شدن قدرت جادو، الف‌ها به آرامی می‌توانستند وارد حلقه‌ی دفاعی شوند. 

در همین حال، ورنان بدن نیمه آگاه تریس را برداشت و به همراه گرالت به سمت شهر فلوتسام حرکت کرد. سپر دفاعی نیز با حرکت دادن تریس به جلو می‌رفت. 

گرگ سپید، شمشیر استیل از نیام برکشید و منتظر ماند تا الف‌هایی که جرئت ورود به حلقه‌ی دفاعی را می‌کردند، به عقب راند. پس از مبارزه‌ی خونین با چندین الف در نهایت، گرالت، ورنان و تریس به دیار فلوتسام رسیدند و الف‌ها به عقب بازگشتند.

یاران قدیمی بر چوبه‌ی دار

پس از گریختن از چنگال اسکویاتل، قهرمانان به محض ورود به فلوتسام درگیر ماجرای دیگری شدند. نگهبانان ورودی شهر، به قصد خوش آمد گویی به کسانی که توانسته‌اند از اسکویاتل بگریزند، به پیش آن‌ها آمدند. 

پس از اندکی گفتمان در باب چگونه فرار و خستگی راه، تریس نشانی مهمان‌خانه‌ای در شهر جهت اطراق را از نگهبان پرسید. نگهبان ضمن دادن نشانی، نقاط دیدنی شهر را نیز معرفی کرد که یکی از همین نقاط، چوبه‌ی دار بود که از قضا در همین لحظه مراسم اعدامی به راه بود و او از سه مسافر خسته دعوت کرد تا قبل از رفتن به مهمان خانه، از مراسم اعدام نیز دیدن نمایند.

پس از عبور از خیابان‌های شهر، سه مسافر خسته‌ی داستان ما با تجمعی از مردم روبرو شدند. آن‌ها منتظر تماشای منظره‌ی اعدام بودند. گرالت با دیدگان تیزبین ویچری‌اش از دور دو تن از شوربختانی که در شرف اعدام بودند را شناخت؛ دندلاینِ شاعر و زولتان چیوایِ دورف، که هر دو از یاران قدیمی گرالت بودند. ورنان روچ نیز به دندلاین اشاره کرد و او را خبرچین خود در شهر فلوتسام خواند. 

گرالت و ورنان برای نجات یاران وارد معرکه شدند. گرالت از میرغضب جرم آن‌ها را پرسید. جرم زولتان احتمال همکاری با اسکویاتل و جرم دندلاین فحشا و احتمال آتش زدن برج اسکله بود.

گرالت دریافت که اعدام بیشتر یک نمایش قدرت است تا اجرای عدالت. از همین رو با معرکه گیری افکار عمومی را با خود همراه کرد. پس از این که شعارهای مردم را به نفع خود و آزادی اعدامیان یافت، او به همراه ورنان شروع به دعوای تن به تن با سربازان مامور اعدام کردند. گرالت و ورنان با از میان برداشتن سربازان به بالای سکوی اعدام رفتند.

داستان بازی ویچر 2

در همین حال، لوریدو، فرماندار شهر فلوتسام وارد میدان شد. گرالت از در مذاکره وارد شد و درخواست آزادی دندلاین و زولتان را کرد. او قانون را طرف خود خواند و جرم‌های مذکور را بی اساس دانست. از طرفی بیان کرد که دنبال دردسر هم نیست و فقط می‌خواهد دوستان بی‌گناهش از مرگ رهایی یابند.

لوریدو که افکار عمومی را سمت گرگ سپید می‌دید و در افتادن با یک ویچر و فرمانده‌ی نیروهای ویژه تمریا را پرخطر می‌دانست، تصمیم به آزادی دندلاین و زولتان گرفت و در نهایت با یک جمله دیدار را تمام کرد: "به فلوتسام خوش آمدی، ویچر!"

هیولای مجاور مهمان‌خانه‌ی فلوتسام

پس از یک ورود سخت و پرمخاطره به فلوتسام، برای استراحت قهرمانان داستان وارد مهمان‌خانه شهر شدند. گرالت، ورنان و تریس در کنار دندلاین و زولتان دور یک میز نشستند و از ماجرای حمله‌ی اژدها، ترور فالتست و مسائل سیاسی روز تمریا تا ازدواج نافرجام زولتان با یکدیگر صحبت کردند.

داستان بازی ویچر 2

گرالت و دوستان در حال گپ و گفت بودند که صدایی ضربتی مهیب فضای مهمان‌خانه را مشوش کرد. 

مردی هراسان به مهمان‌خانه در آمد و فریاد زد: "کِی‌ران! هیولا دوباره حمله کرده است. جان خود را نجات دهید."

گرالت، به سرعت از جای برخواست تا با با هیولا مواجه شود. تریس نیز به همراه گرالت آمد زیرا حضور نیروهای جادویی را حس می‌کرد.

مهمان خانه در کنار بندر بود. پس از خروج از مهمان خانه، در آب‌های مجاور اسکله، گرالت با یک هشت‌پای غول‌پیکر روبرو شد که به مردم حمله می‌کرد. در همین حال یک ساحره نیز با وردهای جادویی در حال تقابل با هیولا بود و پس از خواندن یک ورد، هیولا از حمله منصرف شد و به اعماق دریا بازگشت.

داستان بازی ویچر 2 هیولا دریاچه

تریس ساحره را می‌شناخت. او شیله د تانسرویل، از دربار کوویر بود. شیله به گفته خود به شکار هیولای دریاچه آمده بود تا عناصر جادویی از آن استخراج نماید. شیله از گرالت خواست تا در شکار هیولا به وی یاری رساند. گرالت اگرچه تمایلی به این کار نداشت، اما از آن جا که قرارداد پرداخت پاداش به ازای شکار هیولا، از قبل با شیله بسته شده بود، گرالت با همکاری در شکار و تقسیم جایزه موافقت کرد. 

حال که قهرمانان داستان به سلامتی در فلوتسام مستقر شدند، خالی از لطف نیست که به آوای موسیقی این شهر گوش فرا دهیم.

استقرار در فلوتسام

پس از این روز سخت و طولانی گرالت بالاخره در شهر مستقر شد. گرالت اگرچه به دنبال قاتل پادشاه آمده بود اما ماجراهای درون شهر او را درگیر می‌کرد.

 اطراف فلوتسام هیولاهای بسیاری لانه کرده بودند و چه کسی لایق‌تر از یک ویچر، یک شکارچی هیولا، برای شکار آن‌ها. کی‌ران، دهشتناک‌ترین هیولا نیز تمامی تجارت بندر شهر را مختل کرده بود و در صورت نابودی آن، علاوه بر پاداشی چشمگیر، اعتماد بزرگان شهر را نیز بدست می‌آورد تا از آن‌ها در یافتن قاتل پادشاه درخواست یاری نماید. 

شکار کی‌ران کلید حل مشکلات بود. 

کارگران مشغول کارند

روز‌تون پشم‌ریزون

حالا که لطف کردین پست رو تا آخر خوندین یه نظری هم برای ما ارسال کنید تا ما رو هم خوشحال کنید.

داستان بازی ویچر 1 و تاثیرپذیری آن از شاهنامه فردوسی
داستان بازی ویچر 1 و تاثیرپذیری آن از شاهنامه فردوسی

ویچر 1 اولین بازی از مجموعه بازی‌های ویچر ئه که تو سال 2007 برای PC منتشر شد. همون طور که از یه بازی ساخت CD Projekt انتظار می‌ره، داستان ویچر یک فوق‌العادست. داستان بازی ویچر 1 ادامه‌ی کتاب‌های ویچر نوشته‌ی آندژی ساپکوفسکی و ماجراجویی‌های گرالت رو بیان می‌کنه و به طور مستقیم از روی کتاب‌های ویچر نوشته نشده. ویچر 1 از روی شاهنامه؟ بی‌خیال...  سازندگان بازی‌های ویچر همواره از داستان‌ها و فیلم‌های ...
مطالعه بیشتر

چرا باید با وجود این که بازی Witcher 3  وجود داره ما سراغ بازی Witcher 2 assassins of kings برویم؟
چرا باید با وجود این که بازی Witcher 3 وجود داره ما سراغ بازی Witcher 2 assassins of kings برویم؟

مقدمه بازی withcer 2 assassins of kings یک نقطه ضعف اساسی دارد و آن این است که کسانی که بازی witcher 3  را تجربه کرده باشند، شاید علاقه‌ای به تجربه بازی witcher 2  نداشته باشند و احساس کنند زمانی که یک بازی پشم‌ریزون مانند witcher 3  وجود دارد دیگر چه نیازی برای یک بازی که 4 سال زودتر عرضه شده است وجود دارد. این صحبت تا حدی درست است. اما هر کسی که قبلا حتی یک بازی از مجموعه ی ویچر را با ...
مطالعه بیشتر

10 انتخاب چالشی برتر بازی های دنیای ویچر؛ بخش اول
10 انتخاب چالشی برتر بازی های دنیای ویچر؛ بخش اول

"یکی از خصوصیت های بازی گری اینه که می تونی زندگی یه شخص رو تجربه کنی بدون این که لازم باشه بهای اون رو بپردازی" رابرت ده نیرو بازیگر آمریکایی. اگه بازی های رایانه ای رو به عنوان هنر هشتم در نظر بگیریم، شاید مهم ترین مزیتی که نسبت به سایر هنر ها داره اینه که مخاطب هم مثل خالق اثر می تونه توی روند اجرای این اثر هنری دخیل باشه؛ به عبارت دیگه بازی یک بار ساخته می شه ولی این امکان رو داره که با شیوه های م ...
مطالعه بیشتر

دانلود موسیقی متن بازی ویچر Witcher 2 Assassins Of Kings با کیفیت 320
دانلود موسیقی متن بازی ویچر Witcher 2 Assassins Of Kings با کیفیت 320

 موسیقی متن زیبا و حماسی بازی ویچر 2، witcher 2 assassins of kings ، اثر Adam Skorupa و Krzysztof Wierzynkiewicz که خودشون هم عمرا نمی‌تونن اسمشون رو تلفظ کنن رو می‌تونید با کیفیت عالی 320 از لینک زیر دانلود کنید و برید و حالش رو ببرید: دانلود موسیقی متن بازی Witcher 2 Assassins of Kings با کیفیت 320 لیست آهنگ‌های موجود در موسیقی متن بازی ویچر 2: Assassins of Kings
مطالعه بیشتر

دانلود مجموعه کتاب‌های ویچر witcher به فرمت pdf
دانلود مجموعه کتاب‌های ویچر witcher به فرمت pdf

مجموعه رمان ‎ های ویچر توسط نویسنده‌ی مشهور لهستانی آندژِی ساپکوفسکی ( Andrzej Sapkowski ) نوشته شده است. اولین کتاب در سال 1992 به نام شمشیر سرنوشت منتشر شد، و آخرین نسخه نیز در سال 2013 با نام فصل طوفان‌ها ( Season of Storms )  عرضه شد. شخصیت اصلی داستان گرالت از ریویا ( Geralt of Rivia ) نام دارد. گرالت یک ویچر است. ویچر‌ها در واقع انسان‌هایی هستند که جادوگران با استفاده از جادوی سیاه آزمایشات ...
مطالعه بیشتر

دانلود بازی جذاب ویچر Witcher 2 Assassins of Kings Enhanced Edition
دانلود بازی جذاب ویچر Witcher 2 Assassins of Kings Enhanced Edition

بازی ویچر 2 قاتلین پادشاهان دومین بازی ساخته‌شده توسط شرکت لهستانی CD Project  می‌باشد و باحال‌ترین ویژگی آن داشتن مسیر‌های داستانی متفاوت است به طوریکه این بازی دارای 4 آغاز و 16 پایان متفاوت است. شخصیت اصلی داستان مانند همیشه گرالت از ریویا یک مختصص کشتن هیولا‌هاست. بازی ویچر 2 مشابه سایر نسخه‌های مجموعه بازی‌های ویچر به سبک اکشن-ماجراجویی و با زاویه روایت سوم شخص می‌باشد. محتوای بازی ویچر 2 کا ...
مطالعه بیشتر

دیدگاه‌ها

  1. در تاریخ

    @سعید. سلام دوست عزیز. والا ما یکی از ادمین‌هامون رفته سربازی و من خودمم خیلی درگیر کارهای دانشگاه هستم و متاسفانه خیلی فرصت نمی‌کنیم به سایت سر بزنیم. ایشالا اگه سرم خلوت شد داستان بازی ویچر 2 رو تکمیل می‌کنم.

    14946
  2. در تاریخ

    درود،خسته نباشید داستان ویچر دو رو کامل نکردید،اگر وقت کردید کامل بذارید مرسی ازتون

    14944
  3. در تاریخ

    https://www.youtube.com/watch?v=JTkdLLIhx0s&list=PL4E-G8op33lfPr3VfMK64lbVX9LytC_Bx&index=24

    10876
دیدگاه خود را وارد کنید.
"چهار به اضافه هفت"