پهلوانان ایرانی که در شاهنامه حضور ندارند
اگه اندکی اهل داستانهای اساطیری و پهلوانی ایرانی باشید، حتما اسم خیلی از این پهلوانها به گوشتون خورده؛ رستم، زال، سام، کاوه، سیاووش، اسفندیار، گرشاسپ و آرش کمانگیر. از اون جایی که شاهنامهی فردوسی مهمترین منبع اساطیری ایران ئه، اگه دنبال خوندن داستانها و ماجراجوییهای این بزرگواران برید، احتمالا باید توی شاهنامه دنبالشون بگردید. داستانهای پهلوانهای بالا همشون به زیبایی در شاهنامه موجوده به غیر از دو تای آخری یعنی گرشاسپ و آرش. شما هر چه قدر که شاهنامه رو جستجو بکنید غیر از چندین بیت که البته اونها هم مربوط به داستان زندگیشون نیستند، چیز زیادی پیدا نمیکنید.
گرشاسپ
گرشاسپ پهلوان معروف به اژدهاکش از نیاکان رستم ئه و یکی از اساطیر بزرگ ایرانی به شمار میاد که در دوران ضحاک و فریدون از پهلوانان ایران بوده. ماجراجویی های گرشاسپ در اوستا و متون پیشین پهلوی هم موجود بوده.
گرشاسپ نامه اسدی توسی
داستان گرشاسپ بیشتر در گرشاسپ نامه نوشتهی اسدی توسی شاعر قرن پنجمی موجوده. اسدی توسی جای خالی گرشاسپ تو شاهنامه رو حس میکنه و طی سه سال منظومهای 9000 بیتی با نام گرشاسپ نامه می سرایه. گرشاسپ نامه هم مثل شاهنامه یک اثر حماسیه و حتی بر وزن شاهنامه سروده شده. گرشاسپ نامه بعد از شاهنامه مهم ترین اثر حماسی ایرانی به شمار میاد و اثر شاخیه.
حضور کوتاه گرشاسپ در شاهنامه
داخل شاهنامه بخشی به نام پادشاهی گرشاسپ وجود داره؛ این گرشاسپی که توی شاهنامه ازش یاد شده، گرشاسپ پهلوان نیست، وی گرشاسپ فرزند زو یکی از پادشاهان پیشدادیه و هیچ ربطی به گرشاسپ اژدهاکش نداره.
البته از گرشاسپ پهلوان چندین بیت در شاهنامهی فردوسی موجوده. در دوران پادشاهی فریدون، یکی از پهلوانانی که در کنار فریدون بوده همین گرشاسپه. در ابیات زیر حضور گرشاسپ پهلوان در شاهنامه رو مشاهده میکنید:
همه نامداران جوشنوران *** برفتند با گرزهای گران
دلیران یکایک چو شیر ژیان *** همه بسته بر کین ایرج میان
به پیش اندرون کاویانی درفش *** به چنگ اندرون تیغهای بنفش
منوچهر با قارن پیلتن *** برون آمد از بیشه نارون
بیامد به پیش سپه برگذشت *** بیاراست لشکر بران پهندشت
چپ لشکرش را بگرشاسپ داد *** ابر میمنه سام یل با قباد
------
نشسته بر شاه بر دست راست *** تو گویی زبان و دل پادشاست
به پیش اندرون قارن رزم زن *** به دست چپش سرو شاه یمن
چو شاه یمن سرو دستورشان *** چو پیروز گرشاسپ گنجورشان
------
همان با درفش همایون شاه *** هم انگشتر تور با من به راه
بباید کنون چارهای ساختن *** سپه را بحصن اندر انداختن
من و گرد گرشاسپ و این تیره شب *** برین راز بر باد مگشای لب

من شاید خیلی حواسپرت باشم، اما من رو هر تبلیغی که کلیک نمیکنم

تو این همه راه اومدی، حالا میگی کلیک نمیکنی؟!!!

من کلیک میکنم
آرش کمانگیر
آرش کمانگیر هم مشابه گرشاسپ یکی از پهلونانان ایران ئه که در دوران منوچهر یکی از سربازان نبرد با توران بوده. آرش علاوه بر این که یکی از شخصیتهای اساطیری ئه، تا حدودی جنبهی تاریخی هم داره و نامش علاوه بر اوستا در بسیاری از کتابهای تاریخی اسلامی هم موجوده. داستان آرش رو هم که همهمون شنیدیم و بازگفتنش تکرار مکرراته.
منابع داستان آرش
مهمترین جایی که داستان و افسانهی آرش کمانگیر در اون اومده کتاب آثار الباقیه از ابورحیان بیرونی ئه. تو این کتاب با شرح دادن داستان فداکاری آرش، دلیل برگزاری جشن تیرگان رو بیان میکنه. آرش کمانگیر در ادبیات معاصر هم از جایگاه خوبی برخورداره و افرادی مثل ارسلان پویا و سیاوش کسرایی از اسطوره آرش بهره جستهاند.
آرش کمانگیر در شاهنامه
با وجود این که داستان آرش کمانگیر به طور مستقیم در شاهنامه نیومده ولی چندین جا به نام آرش اشاره شده. در این جا ابیات مبنی بر حضور آرش کمانگیر در شاهنامهی فردوسی رو مشاهده میکنید:
چو ارجاسپ دید آن چنان خیره شد *** که روز سپیدش شب تیره شد
دگر باره گفت ای بزرگان من *** تگینان لشکر گزینان من
ببینید خویشان و پیوستگان *** ببینید نالیدن خستگان
ازان زخم آن پهلو آتشی *** که سامیش گرزست و تیر آرشی
------
بزرگان که از تخم آرش بدند *** دلیر و سبکسار و سرکش بدند
نخست اشک بود از نژاد قباد *** دگر گرد شاپور خسرو نژاد
ز یک دست گودرز اشکانیان *** چو بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ *** چو آرش که بد نامدار سترگ
------
به گرز و به شمشیر و تیر و کمان *** بدانند پیچید با بدگمان
جوان بیهنر سخت ناخوش بود *** اگر چند فرزند آرش بود
------
فریدون فرخ که او از جهان *** بدی دور کرد آشکار و نهان
ز بد دست ضحاک تازی ببست *** به مردی زچنگ زمانه نجست
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر *** چو پیروزگر قارن شیرگیر
------
برافرازم اندر جهان داد را *** کنم تازه آیین میلاد را
من از تخمهی نامور آرشم *** چو جنگ آورم آتش سرکشم
نبیره جهانجوی گرگین منم *** هم آن آتش تیز برزین منم
------
گر از تخم کی آرش و کی پشین *** بخواهد به شادی کند آفرین
...
به خان کی آرش همان نیز هست *** ز هر سو بیرای و بپساو دست
چرا گرشاسپ اژدهاکش و آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی وجود ندارند؟
در ارتباط با عدم حضور داستانی آرش در شاهنامه بحثهای زیادی مطرح شده. از جمله این که فردوسی به عمد از آوردن داستان آرش جلوگیری کرده تا رستم رو بتونه به عنوان شاخترین فرد شاهنامه معرفی کنه. عدهای هم بحثهای سیاسی رو مطرح کردند؛ اشکانیان خودشون رو از نسل آرش کمانگیر میدونستند و ساسانیان پس از به قدرت رسیدن در ایران سعی میکردند که چیزهایی که مربوط به دوران اشکانی بوده کمرنگتر جلوه بدند. از جمله داستان آرش کمانگیر. فردوسی هم بیشتر اشعارش رو از روی منابع ساسانی سروده و واسهی همین تو منابعی که داشته خیلی داستانی از آرش وجود نداشته که بخواد اون رو داخل شاهنامه نقل کنه. البته مشخصه که فردوسی از داستان آرش کمانگیر با خبر بوده که در شاهنامه بهش اشاره کرده و با این حال داستان آرش رو نقل نکرده.
در رابطه با عدم حضور گرشاسپ در شاهنامه خیلی مقالات زیادی نوشته نشده. شاید بیشتر به خاطر اینه که همشهری فردوسی، یعنی اسدی توسی یک قرن بعد از شاهنامه، هر چیزی که در رابطه با گرشاسپ نیاز بود رو در گرشاسپ نامه آورده و وقتی گرشاسپ نامه وجود داره، عدم حضور گرشاسپ در شاهنامه خیلی به چشم نمیاد.
***
در نهایت امیدوارم از این پست خوشتون اومده باشه. شاهنامه و گرشاسپ نامه بخونید تا رستگار شوید.
روزتون پشمریزون
حالا که لطف کردین پست رو تا آخر خوندین یه نظری هم برای ما ارسال کنید تا ما رو هم خوشحال کنید.
محمدامین در تاریخ 2024-04-05
کوش رو فراموش کردین. برادرزاده ضحاک بودش که ماجراهای خیلی زیادی با ایرانیان داره. آخرش هم یه پیامبر یا یه فیلسوف به راه راست هدایتش میکنه. کتاب کوشنامه ترتیب خیلی جذابی داره که ابتدا از شخصیت مثبت کوش شروع میکنه و در دفاع از ایران چه کارهایی کرده رو میگه بعد میره سراغ قسمت تاریک کوش